مریخ‌حمله

کمیک استریپ و مطالب گاهی درمیان

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

احساس می‌کنم پیر شدم

یادش بخیر ما هم یه زمانی بچه بودیم. شاد و شنگول، بشّاش و چابک غمی جز مبادا یکار بد-بد کنیم و ننه مون با دمپایی پوست از سرمون نکنه نداشتیم.
میرفتیم اینور زیر آفتاب و بارون بعد میرفتیم اونور. دوچرخه داشتیم لاچرخش یه لیوان پلاستیکی میزاشتیم میشد هیوندا!
یه همسایه داشتیم بیچاره هر روز توپمون از کوچه تو خونش می‌افتاد و همیشه طی مذاکرات حساسی توپ دولا و در مواردی 3لا رو سالم تحویل میگرفتیم.
کلی هم سن داشتیم. چوب داشتیم!! کلی درخت و برگ داشتیم. یه سوباسا با دوقولوهای افسانه ای داشتیم که جفتشم من نمیدیدم! البته همون موقع هم که میدیدم خیلی باحال بودن. ساعت 5 کارتون و یه خانوم مجری بود که دلم می‌خواست سریع تر نصیحتاش تموم شه بشینیم کارتون رو نگا کنیم. ببخشید خانوم مجری ولی بین منو کارتونم نباید فاصله بندازی! یه روز، روز کودک بود و شب تا صبح کارتون. بازم سوباسا و عموش که بعداً رو شد که لامذهب عموش نبوده کاراگاه گجت و تام و جری تکراری و...

اینا همه گذشت... نسل قبلی هم زحمت کشیدن و الان شاهد یه نسل جدید هستیم که تو یه کلمه اونور آبی میشه خلاصه اش کرد: swag

آخه یکی نیست بگه مگه 25 سال پیش اصلاً وجود داشتی تو؟
 
حالا بیاید بررسی کنیم. نسل جدید چه امکاناتی داره که ما نداشتیم؟ اینترنت. بعله، بعـــــله! همین نت ایی که منو شما آلان روش هستیم مثلاً آنلاین رو عرض می‌کنم!
بچه صبح که از خواب پامیشه سماور رو روشن نمیکنه که! دستاشو با آب نمیشوره که! میخوره پپسی نمیگه مرسی که! میره سر اینترنت، کسی هم بالا سرش نیست، خودشم کنجکاو و میره 4 تا راز بقا میبینه، چند ایمیل مشکلات ننه‌باباش بهش اسپم میشه و کلاً حرفه ای تر از من و شما میره تو محشر. حالا یکی بیاد جلو دهن اینو بگیره! مامانه هم ایشونو لا دستمال کاغذی میزاره نه بهش نه میگه نه اخم میزنه اعصاب منو و شما رو یکی میکنه. واقعاً یه بچه کارنامه ی ننه و باباشه!
*فشار اعصاب بالا رفت، یه ده دقیقه استراحت*
خو کجا بودیم، آره بچه که بودیم کتک کاری میکردیم، میزدیم، میخوردیم. بچه های شر بودن. یسری هم داداش بزرگ داشتن میومدن به ما زور میگفتن. الان که میبینم میفهم بچه های الانی با قدیمی فرقی ندارن. اون زمان هم خوب و بد داشتن و الان هم دارن. البته میگن بچه بد وجود نداره و اون ننه‌بابا هستن که بچه رو اینطور بزرگ میکنن.


 - خیلی زیاد بود نخوندم: شیر همون شیره، دمشو بریدن! 0o
۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Weekend
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۰ ب.ظ Weekend
سرگردنه

سرگردنه

بعضی وقتها میشه که... با کی دارم شوخی میکنم؟! جداً همیشه خدا وقتی کارت یجا گیره هر کی که شغلش اینه که فقط کارت رو راه بندازه میاد انقدر ازت سواری میگیره تا خرت از رو پل رد شه (حالا یارو هم سوار ماست و هم سوار خر ما!)

روح پدرت شاد انشاا... که همچین فرزند گلی تقدیم جامعه کرد، بخدا من میخوام هر چه زودتر برم سربازی دیگه تو چرا گیر میدی به من این وسط؟

یادش بخیر ترم پیش استاد بهم گفت کف نمرت 140 تومنه... هیچی دیگه منم بخیال اینکه با خوندن درسش هر سوالی رو میتونم جواب بدم رفتم سر جلسه و... هیچ گــُلی نتونستم بزنم به سرم. خوب این ترم هم دیگه گندش در اومد زدن انداختنش بیرون. باز به یکی از بچه ها زنگ زده میگه سوالا رو من طرح میکنم، 200 میدم سوالا رو. یکی نیست بگه آخه مردیکه پررو دیگه انداختنت بیرون پول لازمی چرا یقه دانشجو رو گرفتی؟! ول کن جون بچه‌ات که هر روز به جونش میومدی قسم میدادی به ما!

خلاصه خدا کار هیچکسی رو گیر کس دیگه ای نندازه. البته اینی که گفتم مثل اینه که بگم انشاا... به هر مسی دست بزنیم طلا بشه که فعلاً امکان نداره ولی حداقل نیت آدم رو نشون میده.

البته کار ما هنوزم که هنوزه سر زندگی گیره. یادش بخیر خالم از یجای دووووری اومد پیش ما بعد یروز داشتم چایی دم میکردم اومد گفت تو هم چقدر تنبلی، برو یکار پیدا کن یه ماشین بگیر بعد دو سه سال پولاتو جمع کن یه خونه بگیر بعد یه دوسـت دخـمل خوب پیدا کن و زندگیتو بکن، به همین آسونی! منم یکم فکر کردم... به خودم، به آیندم، به پیدایش جهان، به چایی که داشت دستم رو میسوزند و چرا از گربه ها خوشم نمیاد و پی بردم واقعاً مشکل از خودمه. هیچی دیگه الان متحول شدم دارم یکی از کارایی که گفت رو انجام میدم. معمولاً نیت آدم پاک باشه، "هیچ آداب و ترتیبی مجوی" میشه.


من برم یه لیوان دیگه چای بریزم برای خودم...

۰۶ تیر ۹۴ ، ۲۱:۱۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Weekend