روزهایی در زندگی می آیند که انسان احساس پوچی خاصی دارد، یعنی انسان احساس میکند هیچ راهی برای بازگشت ندارد به طوری که حتی اگر با تمام وجود در دست به آب حرامی خارج کنید حس رضایتی حاصل نمی‌شود.

آن زمانیست که آدمی احساس میکند تمام موجودات عالم از وی جلوتر هستند و راه های ترقی را طی میکنند و وی تنها موجود متهم و محکوم به زجر روحی است. چه خانواده چه پدر چه زن برادر همه تو را تحقیر میکنند، نه با زبان مستقیم که با زبان چشم!

حال در این زمان بغضی در گلوی آدم از درون روح را می‌سوزاند...


"قدیمای چای یه طعم و مزه دیگه‌ای داشت..." -weekend

اما در این احوالات راه حل چه میتواند باشد؟

شخصی که نه معدل خوبی دارد نه قیافه خوبی نه هوش خوبی اما میداند، او میداند چه چیز هایی باید داشته باشد تا مثل دیگران باشد . همین دانستن این که شاید نقص هایی دارد گاهی وقتا بدتر است.(البته هیچ کدام از موارد نام برده شده نقص نیست)
از نظر ما دانستن خود نشانی بر برتری او میباشد......!
اما آیا نظر ما برای او مهم است؟
او به راه حلی شخصی احتیاج دارد...

حال راه حل چیست؟

  1. ابتدا انگشت میانی دست راست را به همراه دست چپ به سمت بقیه مردم که شما را تحقیر میکنند بگیرید.
  2. با تمام فشاری که میتوانید حرف "ف" را تلفظ کنید.
  3. شروع کنید به مسخره بازی در آوردن .
  4. گه‌گاهی به آخرت و عدالت خدا فکر کنید چرا که به شما امید میدهد دیگران برایتان مهم نباشند.
  5. سعی کنید روی چیزی که باعث پس رفتتان شده تف بیندازید.
  6. تف را جوری بیندازید که خلت هم به همراه آورد.
  7. بعد از تف با پیراهن افراد تحقیر کننده شقیقه تان که حالا عرق کرده پاک کنید.
  8. به مدت 10 روز هرکاری که دوست دارید به طوری انجام دهید که از آن زده شوید.
  9. به روی تف خشک شده قبلی دوباره تف کنید تا جای آن خشک نشود.
  10. مراحل بالا را از مورد 9 تا 1 برعکس انجام دهید.(پیشنیاز: تف)
  11. با طرف دیگر پیراهن مسخره کننده یا آستین وی دهانتان را بعد از هر وعده تف ، پاک کنید.