با درود خدمت شما


دیگه بسه، دیگه بسه همش ایراد گرفتن از این و اون برای کار هایی که مقصرش خودم بودم.

خب،لعنت به دوره ای که توش زندگی میکنیم چون ماشین زمان هنوز اختراع نشده تا برگردم و همه گندی که زدم رو پاک کنم.البته این مساله هم هست که عملا طبق قوانین فیزیک حال حاضر وقتی در زمان سفر میکنی باید سرعتی برابر نور بگیری و گرفتن سرعت نور مساوی است با تبدیل شدن به جرم بینهایت و جرم بینهایت به انرژی بینهایت نیاز دارد(طبق قوانین نسبیت انیشتین) تا به حرکت ادامه دهد.

بگذریم،راه حل دیگری به ذهنم میرسد و آن این است:

یک لحظه خود را در فضا تصور کنید، همین

جهان رو به گسترش است یعنی احتمال آن که جهان منبسط شود از آن که منقبظ شود بیشتر است(بعد از بیگ-بنگ)

13.7 میلیارد سال طبق آخرین آمار از عمر جهان میگذرد و در بین این سال ها جهان بزرگ و بزرگ تر شده است...

ما کجا هستیم؟

و سوال بعدی آنکه من کجا هستم؟

ناراحتی،حس ترس،استرس،کینه،حسادت که حس هایی هستند که ممکن است به واسطه هرمن های ترشح شده در بدن یا پالس های مغزی باشند کجای عالم هستند؟

آیا اصلا ارزش اهمیت دادن را دارند؟

ما از همه چیز بیشتر به همان اهمیت میدهیم،به همان که از همه بی اهمیت تر است.

با کمی فکر میبینید که ما در کره زمین هیچ نیستیم، حال لحظه ای خود را در برابر منظومه شمسی و بعد از آن کهکشان راه شیری که مجموعه ای از چندین منظومه است،تصور کنید.

تصور کردید؟

این هم هیچ نیست

کهکشان راه شیری شاید یک در بین میلیارد ها کهکشان دیگر باشد....

این نیز شاید هیچ باشد چون همان مجموعه کهکشان ها هم ممکن است چند تا باشند.

ما کجای این عالم هستیم؟

اگر ما تنها موجوداتی باشیم که فکر میکند،پس احتمالا خیلی بد شانس هستیم که فکرمان فقط به سمت مسخره ترین چیز های عالم میرود..

از امروز به این هم فکر کنید که ساختن حماسه ای در زندگی با وجود هیچ بودن در عالم چقدر لذت بخش خواهد بود.


هیچ کس از مورچه انتظار ندارد 10 برابر وزن خودش را تحمل کند اما همین کارش حماسه است.


ما چکار میتوانیم بکنیم؟