در صورت تمایل متن زیر را با پلی کردن موسیقی،بخوانید:


دلم میخواست میتوانستم دستگاهی بسازم که هر زمان هرچیزی را نیاز داشتی آماده میکرد...

نه چیز هایی که به زبان جاری میشوند بلکه چیزهایی که از اعماق ذهن میگذرند...

گاهی انسان آنچه میخواهد اصلا در زبان نمیگنجد که او آن را بخواهد....

در این لحظات است که نیازی درونی حس میشود....

نیازی که خیلی ها در جوابش شک دارند...

آیا خالقی وجود دارد که مارا بنگرد؟

آیا او از دل ما آگاه است؟

من این یادگاری را به باد میسپارم....

پس هدف ما چیست از هر روز تلاش کردن و به قول خودمان زندگی کردن؟

هدف ما چیست اگر به کسی خوبی میکنیم و بعد از آن یک حس خوب به خودمان برمیگردد؟

اگر این کارها در جایی به یادگار نمانند پس هدف در آن چیست؟

من مینویسم به امید آنکه پیامم به یادگاری بماند و حس یقینم را از اینکه در هر کاری هدفی ورای فهم ما وجود دارد،بیان میکنم...

در موسیقی جهان که یقین دارم کسی آن را مینوازد،من هم نت ها و پژواک هایی را برای گوش آشنا به یادگار میگذارم...



آن که به وجود آورد،می پروراند،و آنکه پروراند،همه چیز را به یاد می آورد.......